نكته ها:
O از آغاز اين سوره انواع برخوردها مطرح شده است :
الف : برخورد با خدا و رسول ، (پيشى نگرفتن ... (لاتقدّموا))
ب : برخورد با پيامبر اكرم ، (ادب داشتن و صدا را بلند نكردن )
ج : برخورد با فاسق ، تحقيق و بررسى گزارشات او.
د: برخورد و سركوب ياغى
ه : برخورد با محبّت ، برادرى و... با مؤ من . (آيات بعدى
O در حديث مى خوانيم : برادر دينى خود را خواه ظالم باشد يا مظلوم يارى كن ، اگر مظلوم است ، درگرفتن حقّ و اگر ظالم است ، در جلوگيرى از ظلمش او را يارى كن .(123)
O مسلمانان بايد داراى تشكيلات ، حكومت ، قدرت ، نظام ، آموزش ، بسيج ، تبليغات و تداركات قوى باشند وگرنه امروز عمل كردن به اين آيه يعنى سركوب ياغيان بين المللى با آن همه پيشرفت علم و تكنولوژى و ارتباطات امكان ندارد. (آرى ، اگر سركوب ياغى واجب است ، مقدّمه واجب كه همان تشكيل حكومت اسلامى است نيز واجب است
پيام ها:
از اين آيه نيز ده ها درس مى توان گرفت كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم
1 گرچه ايمان مانع درگير شدن نيست ، ولى نزاع ميان مؤ منين يك جرقه است نه يك جريان ، موقّت است نه دائمى . زيرا كلمه ((اِقتَتلوا)) نشان از پديد آمدن نزاع است ، نه دوام آن واگر دائمى بود مى فرمود: ((يَقتَتلون
2 ادب به ما مى گويد كه مسائل منفى و زشت را مستقيما به مخاطب خود نسبت ندهيم . (در اين آيه نفرمود: و اگر دو طائفه از شما، بلكه فرمود: از مؤ منان ، يعنى شما اينكاره نيستيد) (اِقتتلوا)
3 طبيعت جنگ پاى همه را به ميان مى كشد و تنها به دو گروه درگير قانع نيست . (كلمه ((اقتتلوا)) جمع آمده وگرنه مى فرمود: ((اقتتلا)))
4 مسلمانان در برابر مشاهده و اطلاع از درگيرى ميان خود، متعهّد ومسئولند وبى تفاوتى را ممنوع مى دانند. (فَاصلِحوا)
5 براى آشتى دادن و برقرارى صلح ميان مسلمانان با سرعت و بدون تاءخير قيام كنيم . (حرف (فاء) در ((فَاصلِحوا)) نشانه سرعت است
6 اگر يكى از دو گروه درگير ياغى گرى كرد، همه اُمّت اسلامى بايد بر ضدّ او سريعاً بسيج شوند. (فَاِن بَغَتْ... فقاتلوا الّتى تَبغى
7 براى برقرارى يا حفظ امنيّت و عدالت ، حتّى اگر لازم شد بايد مسلمانان ياغى كشته و فدا شوند. آرى ، خون ياغى ارزش ندارد. (فَاِن بَغتْ... فقاتلوا...)
8 در برابر خشونت بايد خشونت به خرج داد. (فَاِن بَغتْ... فقاتلوا) (در نظام اسلامى نبايد به ياغى مهلت و فرصت داده شود)
9 در سركوب ياغى ، طفره نرويم و مسامحه نكنيم . (فقاتلوا) (حرف (فاء) علامت تسريع است )
10 در سركوب ياغى ، كارى به خانواده ، زن و فرزند او نداشته باشيم و فقط به سراغ خودش برويم . (فقاتلوا الّتى تَبغى
11 در سركوب ياغى هيچ شرط و ملاحظه اى نداشته باشيم ؛ خودى باشد يا غريبه . (فقاتلوا الّتى تَبغى )
12 قيام مسلمين ، هدف مقدّس دارد.(حتّى تَفى ء الى ...)
13 مدّت مبازره تا رسيدن به هدف است ، (حتّى تَفى ء الى امر اللّه ) و ساعت ، ماه و تاريخ خاصّى ندارد. مثل مدّت مراجعه بيمار به پزشك و مصرف دارو است كه تا زمان سلامتى بايد ادامه يابد.
14 در سركوب ياغى ، هدفهاى شخصى ، قومى ، حزبى ، يا انتقام ، خودنمائى و گرفتن زهره چشم از ديگران مطرح نيست ، بلكه يك هدف مطرح است و آن برگشتن ياغى به راه خداست . (حتّى تَفى ء الى امر اللّه )
15 براى آتش بس ، آغاز و شروع بازگشت ياغى به راه حق كافى است . همين كه او شروع به برگشت كرد دست از او برداريد، زيرا شرط دست برداشتن از او، بازگشت صد در صد او نيست . (حتّى تَفى ء)
16 در مرحله درگيرى كه متجاوز معلوم نيست ، بايد تلاش براى خاموش كردن اصل فتنه و ايجاد صلح باشد، (فَاصلحوا) ولى در مرحله بعد كه متجاوز و ياغى شناخته شد، خاموش كردن فتنه و ايجاد صلح بايد در سمت و سوى دفاع از مظلوم و گرفتن حقّ او از ظالم باشد. (فَاصلحوا بينهما بالعَدل )
17 وظيفه مسلمانان در شرائط مختلف تفاوت دارد؛ گاهى اصلاح است و گاهى جنگ . (در اين آيه ، هم كلمه ((اصلحوا)) دو بار آمده است و هم كلمه ((قاتلوا)))
18 در اصلاح ميان دو گروه بايد خسارت و غرامت جنگ را از متجاوز گرفت . (بالعَدل )
حضرت على عليه السلام فرمود: اُمّتى كه حقّ ضعيفش از قوى بدون ترديد گرفته نشود، قداست و ارزشى ندارد.(124)
19 هر كجا طوفان غرائز و غضب و لغزشگاهى بود، سفارشات پى درپى لازم است . (بالعَدل ، اقسطوا... يحبّ المقسِطين )
20 اصلاحى ارزش دارد كه حقّ به صاحبش برسد، وگرنه سكوت ذلّت بار، مرگ آفرين و تحميلى است . (اصلحوا... اقسطوا)
21 هر كجا مسئله تحمّل مشكلات در كار است ، از اهرم محبّت استفاده كنيد. (انّ اللّه يُحبّ المقسطين )
22 كسانى محبّت خداوند را دريافت مى كنند كه بر اساس عدل و قسط حركتى كنند وگرنه ساكت كردن دو طرف جنگ بدون برقرارى عدالت ، محبوب خداوند نيست . (يحبّ المقسِطين )
نمونه ها
O آيه اى كه براى تلاوتش دو دست قطع شد.
در ماجراى جنگ جمل همين كه كار رو به سختى مى رفت و حضرت على عليه السلام آنان را از شروع به جنگ نهى فرمود، طرفداران عايشه گوش ندادند، حضرت به خداوند شكايت كرد كه مردم نافرمانى مى كنند وگوش نمى دهند و قرآن را بدست گرفت و پرسيد: كيست كه اين آيه (و ان طائفتان من المؤ منين ...) را براى مردم بخواند؟
شخصى به نام مسلم مجاشعى آمد و گفت : من اين آيه را براى مردم مى خوانم . امام فرمود: دست راست و چپ تو را قطع و تو را شهيد مى كنند! گفت : ((هذا قليلٌ فى ذاتِ اللّه )) يعنى شهادت من در راه خدا چيزى نيست .
قرآن را گرفت و در برابر لشگر عايشه ايستاد و مردم را به خدا دعوت كرد تا شايد خونى ريخته نشود و جنگى صورت نگيرد، دست راست او را قطع كردند، قرآن را به دست چپ گرفت ، دست چپ او را نيز جدا كردند، قرآن را به دندان گرفت ، سرانجام طرفداران عايشه اين تلاوت كننده قرآن را به شهادت رساندند. حضرت على عليه السلام بعد از شهادت او دستور حمله دادند.(125)
آرى ، ابتدا بايد با استناد به قرآن تبليغ و اتمام حجّت نمود و سپس شجاعانه تا آخرين نفس در راه هدف تلاش كرد.
نظرات شما عزیزان: